loading...
ミ★ミلاچیــــــــــــــنミ★ミ
DUYĞU بازدید : 489 چهارشنبه 10 شهریور 1395 نظرات (7)

 

 

بــعـضی وقــتــا...

 

کـوتــاه اومـدن هـم خـودت رو نـجـات میـده هم دیـگران !

DUYĞU بازدید : 3334 جمعه 24 اردیبهشت 1395 نظرات (24)

 

 

 

ساختن واژه اي بنام "فردا" بزرگترين اشتباه انسان بود.


 تا زماني كه كودك بيسوادي بوديم 

  و با اين واژه آشنايي نداشتيم،

 خوب زندگي ميكرديم. 

                 تمامي احساساتمان،

 غم و شاديمان و هر چه داشتيم را همين امروز خرج ميكرديم،

 انگار فهميده تر بوديم، 

چون هميشه ميترسيديم شايد فردا نباشد.


 از وقتي "فردا" را ياد گرفتيم همه چيز را گذاشتيم براي فردا... 

 

 از داشته هاي امروز لذت نبرديم و گذاشتيم براي روز مبادا...  


شايد بايد اينگونه "فردا" را معني كنيم ...

 

 "فردا" روزيست كه داشته هاي امروزت را نداري.


 پس امروز را زندگي كن. 


                فردا حقيقت ندارد...

DUYĞU بازدید : 3419 پنجشنبه 05 فروردین 1395 نظرات (21)

 

 

💞 زنــدگی:

 

نغمه ای از تـکوین است .

کـه یکی زاده شود .

دیگری بـار سفر بسته و آماده شود .

تو کجای سفری؟ دقت کن

زنـــدگی 

معبری از پویایی ایست 

بهر تکمیل و کمال .

هر گلی حد توانایی ادراکِ خودش ،

می شکفد.🌹

که یکی جهل غنیمت ببـرد 

دیگری تمثیلی بهر دنـیای مثال

 

 

«هر روزتـان سرشار از عشق و شادی»

DUYĞU بازدید : 3474 پنجشنبه 29 بهمن 1394 نظرات (26)

 

 

چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى خاست و كلید بر مى داشت و درب خانه پیشین خود باز مى كرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى گذراند. 

سپس از آنجا بیرون مى آمد و به نزد امیر مى رفت.

شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مى رود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. 

امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. 

 

روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى خواند.

امیر گفت: اى وزیر ! این چیست كه مى بینم ؟ وزیر گفت : هر روز بدین جا مى آیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم ، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد ، در وقت توانگرى ، به غرور نغلتد .

 

امیر ، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت : بگیر و در انگشت كن ؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى .

 

بله ، هرکه هستی باش ،چوپان، وزیر یا وکیل، ولی توجه داشته باش :

 

. زندگی دنیا شما را نفریبد .

DUYĞU بازدید : 3677 جمعه 09 بهمن 1394 نظرات (35)

 


کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد.

 

کفاش با نگاهی می گوید...

 

 این کفش سه کوک می خواهد

 

و هر کوک ده تومان و خرج کفش می شود سی تومان.

 

مشتری هم قبول می کند.

 

پول را می دهد و می رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود.

 

کفاش دست به کار می شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام ...

اما با یک نگاه عمیق در میابد اگر چه کار تمام است

 

ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می شود و کفش کفشتر خواهد شد.

 

 از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی شود طلب اضافه کند

 

 و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزد...

 

 او میان نفع و اخلاق میان دل و قاعده توافق مانده است

 

. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست.

اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند به انسانیت تعظیم کرده...

 

اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون رفته

 

اما اگر بزند صدای لبیک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد.

 


دنیا پر از فرصت کوک چهارم است . و من و تو کفاش های دو دل..

DUYĞU بازدید : 4043 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (35)

 

زنی را میشناسم من...

که در یک گوشه ی خانه، میان شستن و پختن سرود عشق میخواند ...

نگاهش ساده وتنهاست، صدایش خسته ومحزون، امیدش در ته فرداست ...

زنی با تار تنهایی ،لباس تور میبافد،زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند ...

زنی خو کرده بـا زنجیر، زنی مانوس بـا زندان...

تمام سهم او این است، نگاه سرد زندانبان!

زنی بــا فقر میسازد، زنی بــا اشک میخوابد

زنی بـا حسرت وحیرت، گناهش را نمی داند ...

زنی درد نهانش را ز مردم میکند مخفی ،که یکباره نگویندش چه بدبختی ...

زنی را میشناسم من...

که میمیرد زیک تحقیر، ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر ...

زنی را میشناسم من ...

که شعرش بوی غم دارد ولی میخندد وگوید که دنیا پیچ وخم دارد ...

DUYĞU بازدید : 4349 یکشنبه 22 آذر 1394 نظرات (33)

 

 

 

آخرین کارتونی که برای گرم کردن خود میسوزانید باید از همه برایتان با ارزش تر باشد و آنگاه سرتان را که بالا میگیرید دود شده است.حتی برای کارتن خواب شدن باید شانس داشت! فصل سرما زودتر فرا میرسد برای یخ بستن دستهای کوچکتان، بجای کیف و کفش مدرسه کوله ی سخت و سرد رنج را به دوش میکشید! شما هرگز طعم شیرین بیسکویت در اتاق گرم و بوی صبحانه ی تازه را احساس نکرده اید، هرگز امنیت زیر یک سقف و آغوش بدون تردید مادر را تجربه نکرده اید، به همین خاطر سخت است اطمینان ازینکه کودکان فردای شما تاب بازی در کنار پدر را تجربه میکنند، آری درماندگی برای شما به ارث میرسد! اکسیژن پاک ارزانی ریه های دود گرفته تان، لباس گرم، سقف بدون ترشح، محبت به دور از سواستفاده، روزی که بابانوئل کودکی باشد از جنس خودتان، قهرمانی باشد از دیار خنده های یخ بسته تان باشد... روزی که بابا نوروز شکلات ها را عادلانه تقسیم میکند و همراه ریواسها برای تمام کودکان به یک اندازه می روید! امیدوارم سرما هرگز به مقصد نرسد، زمستان دیرتر فرابرسد، دیرتر از روزی که شما صاحب خانه ی امن و کیف مدرسه و چای داغ و کتاب داستان قلعه ی حیوانات شده اید...! 

DUYĞU بازدید : 4210 یکشنبه 24 آبان 1394 نظرات (35)

 

 

بزرگی را گفتند تو برای تربیت فرزندانت چه می کنی؟

 

گفت هیچ کار .

 

گفتند: مگر می شود؟

 

پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟

 

گفت: من در تربیت خود کوشیدم, تا الگوی خوبی برای آنان باشم. 

 

فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند. 

 

نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمی کنند.

 

DUYĞU بازدید : 3894 دوشنبه 11 آبان 1394 نظرات (30)

 

چرا زنان ایرانی به خودشون نمیرسند

 

آیا آنها راه را به اشتباه نرفته اند؟

 

آیا مفهوم واقعی زیبایی رو درست درک کرده اند؟

 

شاید باید به آنها متذکر شد که به خود رسیدن

به معنی هر ماه عوض کردن رنگ مو و کاشتن مژه و ناخن واکستنشن نیست.

به معنی تزریق ژل وبوتاکس وتاتو وکاشت گونه نیست.

اینها نه تنها موجب زیبایی نمیشوند چه بسا مصداق بارزنازیبایی هستند.

به خود رسیدن یعنی ورزش کردن،نوشیدن آب،تغذیه صحیح،

یعنی بعد از چهل سالگی و بعد از زایمان مراقب هیکلت باشی

و لباس شیک و مد روز بپوشی.

یعنی کتاب بخوانی،موزیک گوش کنی،فیلم ببینی و مسافرت بری.

یعنی با بچه هات کارتون ببینی و سر به سرشون بذاری،

یعنی با شوهرت زیر بارون قدم بزنی،حرف بزنی و از ته دل بخندی .

مراقب سلامت پوست،مو ودندانت باشی و همیشه آراسته و شکیل به نظر برسی.

به خود رسیدن یعنی ارزش دادن به خود،یعنی وقت صرف کردن برای خود .

یعنی بالا بردن اطلاعات

یعنی بالا بردن اعتماد به نفس

چرا اینقدر مفهوم زیبایی در ایران تغییر کرده ؟

 

 

ماهرانه زندگی کن....

 

 قدرتمند و پر انرژی....

DUYĞU بازدید : 3767 یکشنبه 26 مهر 1394 نظرات (36)

 

روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد. گوساله بی فکری بود و راه پرپیچ و خم و پرفراز و نشیبی برای خود باز کرد. روز بعد، سگی از آنجا می گذشت، از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوسفند راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن راه عبور کنند. مدتی بعد، انسانها هم از همین راه استفاده کردند؛ می آمدند و می رفتند، به راست و چپ می پیچیدند، بالا می رفتند و پایین می آمدند، شکوه می کردند و آزار می دیدند. اما هیچ کس سعی نکرد راه جدیدی باز کند. مدتی بعد، آن کوره راه، خیابانی شد. حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا می افتادند و مجبور بودند راهی را که می توانستند در سی دقیقه طی کنند، سه ساعته بروند. مجبور بودند همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود. سال ها گذشت و آن خیابان، جاده اصلی یک روستا شد و بعد شد خیابان اصلی یک شهر. همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند، مسیر بسیار بدی بود. در همین حال، جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران، راهی را که قبلاً باز شده، طی کنند و هر گز از خود نپرسند آیا راه بهتری وجود دارد یا نه.

 

 

اگر هميشه به دنبال آن باشيم كه از جاده هاي گذشتگان عبور كنيم، همواره به تكرار مكرراتي خواهيم رسيد كه در آن خبري از خلاقيت نيست. پس گاهي اوقات شجاعت داشته باشيم و بيراه هايي را كه هيچكس از آن گذر نمي كند امتحان كنيم. لازمه هر شروع خلاقي، داشتن شجاعت است. اگر از شكست، ترس داشته باشيد و يا شجاعت شروع را نداشته باشيد، همواره همان كه هستيد، خواهيد ماند و تلاش و تقلاي شما تنها به سردردي مزمن خواهد انجاميد. حتماً نبايد كاري را كه مي خواهيد انجام دهيد، قبلاً كسي انجامش داده باشد، كه اگر اينچنين بود ديگر امروز مفهومي به نام خلاقيت معنا داشت؟

 

 

 

برتراند راسل:

«وقتي اين همه اشتباهات جديد وجود دارد كه مي توان مرتكب شد، چرا بايد همان قديمي ها را تكرار كرد.»

DUYĞU بازدید : 467 جمعه 24 مهر 1394 نظرات (0)

 

این داستان پاکدامنی و آزادگی مهمترین عناصر شخصیتی یک دختر ترک آزربایجانی را تشکیل میدهند.این پاکدامنی و آزادگی نمودهای بسیار زیبایی در فولکلور و فرهنگ آزربایجان داشته است.یکی از بهترین نمونه شرافت دختران ترک را میتوان در داستان سارای جستجو کرد.احتمالا بسیاری از ما فیلم یا داستان سارای را دیده یا شنیدهایم و یا حداقل از مضمون آن باخبر هستیم.

داستان سارای اینطور آغاز میشود که در کنار رودخانه ی آرپا چایی که در نزدیکی مرز دو آزربایجان جاریست در یکی از دهات نزدیک آن دختری ساری تللی(گیسو طلا) و آلا گؤز(چشم شهلا) به دنیا می آید.پدر و مادرش نام این دختر را سارای که در ترکی تحلیل یافته ساری آی(ماه طلایی ) میباشد میگذارند.

 

سارایِ داستان در طبیعت آزربایجان پرورش می یابد و دختری ماه رو میشود.بزرگان ده سارای را به پسری به نام خان چوبان نامزد میکنند. روزی چشم خان ده به سارا میافتد. خان ، پدر سارای را فرا میخواند و ازاو میخواهد که سارای را به عقد او در آورد.پدر سارای که مرد ریش سفیدی بود و به خان چوبان قول مردانه داده بود و مصداق آتاسؤزی(ضرب المثل) آزربایجانیکیشی توپوردوغون یالاماز) پیشنهاد خان ده را رد میکند.خلاصه از خان اصرار و از پدر انکار و در این موقع است که خان متوسل به زور شده و او را مورد ضرب و شتم قرارداده و سارای را تهدید میکند که در صورت سربازدن از خواسته ی خان دیگر پدر خود را نخواهد دید چون او پدرش را خواهد کشت.سارای که به جز پدر کسی را نداشت و نمیتوانست رنج و عذابش را ببیند بر خلاف علاقه ی وافرش به خان چوبان و قولی که به او داده بود تن به خواسته ی خان ظالم داد.

 

و روزی که سارای گفت که آماده ازدواج با خان میباشد همه از این تصمیم او متحیر شدند ولی او چاره ای جز این نداشت چون او شیر دختر ترک آزربایجانی بود و پاکدامن و سارای به دنبال خان راهی شد اما در راه تنش را به آب جاری آرپا چای سپرد و خود را جاودانه ساخت.

 

یکی از اشعار فولکولور و معروف آزربایجانی (آپاردی سئللر سارانی) است که براساس داستان سارای ساخته شده و از سالیان دراز به اشکال مختلف سینه به سینه نقل شده و امروزه یکی از شاهکارهای فولکلوریک آزربایجان به شمار میرود.

 

گـئـدیـن دئـیـیـن خـان چـوبـانـا

گـلمه‌ سیـن بـو ائـل موغانـا

گـلسه بـاتـار نـاحق قـانـا

آپـاردی سئـللر سارانـی

بـیر آلا گــؤزلو بـالانـی

آرپـا چـایـی درین اولماز

آخار سویو سرین اولماز

سارا کیــمی گـلـین اولماز

آپـاردی سئـللر سارانـی

بـیر آلا گؤزلو بـالانـی

آرپـا چایی آشدی داشدی

سئل سارانـی قـاپـدی قـاچدی

هر گـؤره‌ نـیـن گـؤزو یاشدی

آپـاردی سئـللر سـارانـی

بـیر آلا گـؤزلو بـالانـی

قـالی گـتـیر اوتـاق دوشه

سارا یـئـری قـالدی بـوشا

چوبـان الین چیخدی بـوشا

آپـاردی سئـللر سـارانـی

بـیـر آلا گـؤزلو بـالانـ

 

DUYĞU بازدید : 3778 جمعه 03 مهر 1394 نظرات (35)

 

 

«اگر ثروتمند نيستي مهم نيست، بسياري از مردم ثروتمند نيستند»

 

«اگر سالم نيستي، هستند افرادي که با معلوليت و بيماري زندگي مي کنند» 

 

«اگر زيبا نيستي، برخورد درست با زشتي هم وجود دارد» 

 

«اگر جوان نيستي، همه با چهره پيري مواجه مي شوند» 

 

«اگر تحصيلات عالي نداري، با کمي سواد هم مي توان زندگي کرد» 

 

«اگر قدرت سياسي و مقام نداري، مشاغل مهم متعلق به معدودي انسان هاست» 

 

 

«اما، اگر «عزت نفس نداري»، هيچ نداري..!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 141
  • کل نظرات : 4406
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 17
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 196
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 402
  • بازدید ماه : 2,003
  • بازدید سال : 19,628
  • بازدید کلی : 424,271
  • ↘↙
    آدرس وبلاگ دیگرم
    در صورت تمایل دیدن فرمایید.