loading...
ミ★ミلاچیــــــــــــــنミ★ミ
DUYĞU بازدید : 3309 شنبه 13 تیر 1394 نظرات (90)

  

مردی نابینا زیر درختی نشسته بود .

پادشاهی از آنجا می گذشت , نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت :

آقا از چه راهی میتوان به شهر رفت ؟

بعد از شاه وزیرش هم نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت :

راهی که به شهر می رود کدام است؟‌

سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد

و پرسید:‌‌ احمق،‌راهی که به شهر می رود کدامست؟

هنگامی که آنها رفتند ، او شروع به خندیدن کرد.

مردی که کنار او نشسته بود، از او پرسید:

برای چه می خندی؟

نابینا پاسخ داد : اولین مردی که از من سوال کرد، پادشاه بود.

مرد دوم وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود .

مرد با تعجب از نابینا پرسید :

چگونه متوجه شدی؟ مگر تو کور نیستی؟

نــابیـنـا گفت :رفـــتـــار آنــهـــا !!!

 پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل با احترام سوال کرد.

وزیرش هم مردی معمولی بود.

ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا زد.

 او باید با سختی و مشکلات فراوان زندگی کرده و تو سری زیاد خورده باشد.

 

طرز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست.

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط mostafa در تاریخ 1394/05/16 و 11:02 دقیقه ارسال شده است

اوج خوشبختی ست
وقتی کسی باشد که تو را آنگونه دوست داشته باشد...
که دلت می‌خواهد! ❤

این نظر توسط عشق خسته در تاریخ 1394/05/11 و 12:32 دقیقه ارسال شده است

سلام

ممنونم از اینکه این همه به من لطف دارید و به وبم سر میزنید .....

مرسی از اینکه مطالب زیبا برام میگذارید .....


بازم پیش ما بیایید.....

پاسخ : سلام ،خواهش میکنم ،ممنون

این نظر توسط روحی در تاریخ 1394/04/30 و 17:08 دقیقه ارسال شده است

سسسسسسسسسسسسسسسسسلام
ممنون از مطلب زیباتون خوشم امد شکلک
موفق باشید
پاسخ : سلام
ممنون ، همچنینشکلک

این نظر توسط یه دوست در تاریخ 1394/04/29 و 1:04 دقیقه ارسال شده است

کسی چه می داند ؟
شاید روزی بیاید که حال من هم خوب شود
هوا خوب شود ، عشق خوب شود و تو خوب من شوی !
پاسخ : ممنون از کامنتای زیباتون شکلک

این نظر توسط یه دوست در تاریخ 1394/04/29 و 0:58 دقیقه ارسال شده است

چنان ﭼﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﻢ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
که ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺗﻠﺦ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ …

این نظر توسط یه دوست در تاریخ 1394/04/29 و 0:50 دقیقه ارسال شده است

اشتباه تو تنها به دام انداختن کبوتر نبود
تو گندم را بی اعتبار کردی

این نظر توسط یه دوست در تاریخ 1394/04/29 و 0:44 دقیقه ارسال شده است

خواستم خودمو گول بزنم
همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش …
یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه…..

این نظر توسط یه دوست در تاریخ 1394/04/29 و 0:37 دقیقه ارسال شده است

دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی…
مثل یک بوسه عاشقانه
که یادم بیاورد هنوز زنده ام !

این نظر توسط ابنبات چوبی در تاریخ 1394/04/28 و 22:47 دقیقه ارسال شده است

سلاااااااااااااااااام دویگو عزیزم
دلم برات یه تکوله شده بود
چخبرااا؟؟خوبی؟؟؟ خوشی؟؟؟
عیدت مباررررررک
ایشاله هرجاهستی لبت خندون دلت شاد باشه
دویگو جونم دمت گرم ابجی خیلیی معرفت داری تکی
پاسخ : سلام آبجی گلم، مرسی فدات شم ،همچنین گلم
سلامت و شاد باشی شکلکشکلک

این نظر توسط alireza در تاریخ 1394/04/27 و 18:47 دقیقه ارسال شده است

سلام وبلاگت عالیه به منم سر بزن خوشحال میشم اگه با تبادل لینک موافق بودین بهم خبر بدین

با تشکر.
پاسخ : سلام ممنون


کد امنیتی رفرش
1 2 3 4 5 6 7 8 9 صفحه بعد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 141
  • کل نظرات : 4406
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 17
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 153
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 359
  • بازدید ماه : 1,960
  • بازدید سال : 19,585
  • بازدید کلی : 424,228
  • ↘↙
    آدرس وبلاگ دیگرم
    در صورت تمایل دیدن فرمایید.