گـــاهى فقط دیــدن سادگى هاست كه
حال آدم را خــــوب مى كند...
چقدر این ساده بـودن ها زنــــــدگی را
دلچسب کـــرده و آمـــوزنــده است.
گـــاهى فقط دیــدن سادگى هاست كه
حال آدم را خــــوب مى كند...
چقدر این ساده بـودن ها زنــــــدگی را
دلچسب کـــرده و آمـــوزنــده است.
روزگــــار دریـــایی است ...
که کشتی زندگی مــا بــر روی آن ،
بــه طرف سـاحل مقصود می رود ؛
ایـن دریــــای بـــــــــزرگ ...
همیشه در جـذر و مـد است !
اگـر امـــروز آرام بـاشد ...
مسلما فـردا طوفانی خـواهد بـود ،
بنــابــــرایـن وقتی آرام است ،
فــرصت را غنیمت بــشماریـد ... !
یک مـرد مـتاهـل در مجلـسی گفـت ؛ زن هـماننـد کفـش اسـت که هـرگـاه
مـرد انـدازه ی دلخـواهـش را یافـت ... میـتوانـد آن را عـوض کند ...!!!
حاضـران در مجلـس به مـردی خردمـند ...
که در مـیانشـان نشـسته بود نگـریسـتند !
و نظـرش را در مـورد این سـخن پرسـیدند.
پاسـخ مـرد حکـیم : حـرف ایـن مـرد کـامـلا درسـت اسـت !
برای مـردی که خـود را در حـد پـا بدانـد ... زن چـون کفـش اسـت ...!!!
امـا برای مـردی که خـود را پـادشـاه بدانـد ... زن چـون تـاج اسـت ...
پـس کـلام گوینـده را سـرزنـش نکنیـد ...!
فقـط بدانـید که چگـونه به خـود میـنگـرد ...
لـــذت بــردن را یـادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گـــرما می نـالیم ...از سرمـا فـرار می کنیم
در جـمع،از شلوغی کلافــه می شویـم ...
و در خــلوت،از تنـهایی بـغـض می کنیـم
تـمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم ...
و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ...
ﺑـﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎﯼ ﺯﻧـﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣـــﺪﺭﺳﻪ..ﺩﺍﻧــﺸﮕﺎﻩ..ﮐـــﺎﺭ...
ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ...
ﺑــﺪﻭﻥ ﻟــﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ !
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ !
زنــدگی مانند یک پتوی کوتــاه است؛
آن را بــالا میکشید انـگشت شستتان بیـرون می زند،
آن را پــایین میکشید شانــههـایتان از سرمـا می لـرزد.
آدم های وسواسی مدام در حال تست اندازه پتو هستند...
و زندگی را نمی فهمند!
ولی آدمهای شاد زانوهای خود را کمی خم می کنند و...
شــب راحتــی را ســپـــری می کنـند.
وقتی آدمها فقط هنگام نیاز به یاد شما می افتند ناراحت نشوید !!!!!
بـــه خـــــودتــان بـبالـید ...
کـه مانند یک شمع در هنگام تاریکی بـه ذهن آنها خطور می کنید...
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در
نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و
در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مــانع جدی می ایستد.
اما آب... راه خود را به سمت دریـــا می یابد.
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را
در دل نرمی وگذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی...
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی
ولی بــــا آگـــــاهی و شنــاخت
آنــگاه بخشیدن را خــواهی آمـــوخت.
خـــــــدایـــــــــا ممنون
براى تمام خنده هاى امسالم ممنون براى تمام اَشكهاى امسالم
ممنون از درس هـاى بــزرگ زنــدگى امسالم
ممنون از اینكه یـادم دادى خودم باشم بیشتر از همیشه ...
و خــدایـا قسم به تمـام شكوفه هاى این بـهار
آرزو مى كنـم خنده هاى امسال از تــه دل
گــریـــه هـایی از سـر شوق
آرامشى بــه قشنگى رنــگین كمان
دانـایى ، بینایى و مَنِشى بـه وُسعت هر دو جهان
و خلـوت هایى كـه بــا قشنگترینها پــر بشه
و خدایا هرگز نگویم دستم بگیر ؛ عمری است گرفته ای ، رهایش مکن !
خدایا من قدرت آن را ندارم تا قلب آنها که دوستشان دارم را شاد کنم ؛
از تو میخواهم در این روزهای پایانی سال ، مشکلاتشان را آسان ،
دعــاهـایشان را مستجاب و دلشان را شاد گـردانی ...
"الــهــی آمـیــن"
دل تـکـونی از خـونه تکونی واجب تـره..!
دلـتــو بـتکون, از حـــرفا, بُـغـضا,آدمــا..
دلـتــو بتکون از هرچی که تو این یک سال, یادش دلتو به درد آورد..!
از خـاطره هایی کـه گــریه هاش بیشتر از خـنده هاش بود..!
از نفهمبدنِ اونــایی کــه همیشه فهمیدیشون
دلتـو بتکون از کـوتــاهی هـای خـودت
اگــه بـا "یــه ببخشید! من هــم مقصر بــودم"
یــــکی رو آروم می کنی, آرومــش کن.
دلــتو بتـکون..یــه نــفس عـمیق بــکش..
سلام بـــده بــه بــهــار..
بــه اتــفــاقــای خــوب..!
دریــافتم، زنــدگی معجزه حــیــات است.
زنــدگی بــا کلمههـای مـن سـاخته میشـود
و هــر کـلمه ای رد پــای معجزه اسـت.
پس میتــوانــم زیــبایی را بــا کلماتــم بـیـافـرینـم.
هــرگــاه کسی خـشم داشت بــدانــم
بــه نـوازش و کلام مهرآمیزی نیـازمند است.
هــرگــاه کسی نـومیـد بــود بــه کلماتی کـه
سـپـاس او را ابــراز کنند محتــاج است.
هــرگــاه کسی حسـد میورزید نـیـاز دارد دیـده شود.
اگــر کسی شـاکـی و گـله مند بـود نــیاز دارد شنیـده شود.
اگـــر کسی تــلخ بــود نــیــاز دارد مهــربانی دریــافت کند.
و اگـر کسی ستـم میکنـد نیـاز داشتـه دوست داشتـه شود.
اگــر کـسی بـخل ورزد بــایــد کـه بـخشیده شـود.
و هـمـه ی ایــن سـایــهها در روح و روان مـا نیاز دارند
که عشق بر آنها چون بـاران بـبـارد، بـبـارد و بـبـارد.
ﺗــﻮ ﺭﺍ "زنــــ " ﻣﯽﻧــﺎﻣـﻨـﺪ ...
ﻣﻀﻤﻮﻧﯽ ﮐـﻪ ﺟـﺬﺍﺑﯿﺘﺶ ﻧـﻔﺲ ﮔـﯿـﺮ ﺍست ...
ﺩﻧـﯿﺎﯼ زنـانه ی ﺗـﻮ ، ﻧـﻪ ﺑـﺎ ﺷﻤﻊ ﻭ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﻌﻨـﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻭ ﻧـﻪ ﺑـﺎ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﻥ ...ﺍﻣــﺎ ﺗـﻤـﺎﻡ ﺍﯾـﻦﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺑــﺮ ﻣﯽﮔـﯿﺮﺩ ...
ﺗـــﻮ ﻧـــﻪ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﻭ ﻧــﻪ ﻧــﺎﺗــﻮﺍﻥ!!!
ﭼـﺮﺍ ﮐـﻪ ﺁﻓـﺮﯾﺪﮔﺎﺭﺕ ﺗــﻮ ﺭﺍ ﺑـﺪﻭﻥ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻭ ﺯﻭﺭ ﺑـﺎﺯﻭ ﻣﯽﭘﺴﻨﺪﺩ ...
ﺍﺷﮏ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻗـﺪﺭﺕ ﺗـﻮ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻗــﺪﺭﺕ ﺭﻭﺡ ﺗــﻮﺳﺖ ...
ﺍﺷﮏ ﻧﻤﯽﺭﯾﺰﯼ ﺗــﺎ ﺗـﻮﺟﻬﯽ ﺭﺍ ﺑـﻪ ﺧـﻮﺍﺳﺘﻪﺍﺕ ﺟﻠـﺐ ﮐﻨﯽ ...
ﺑــﺎ ﺍﺷﮏ،ﺭﻭﺣـﺖ ﺭﺍ ﺟـﻼ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ...
ﺧــﺎنــه ﺑﯽ ﺗــﻮ ﺳﺮﺩﻭﺳـﺎﮐﺖ ﺍﺳﺖ !
ﭼــﺮﺍ ﮐــﻪ ﺷﻮﺭﻭﻫﯿﺠﺎﻥ ﺯﻧــﺪﮔﯽ ...
ﺑــﺎﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺣـﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻭ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﮔـﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ... !!
ﺯﻧــﺪﮔﯽ ﺗــﺮﻧﻢ ﻻﻻﯾﯽِ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺨﺸﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﻃﻠﺒﺪ...
ﮐـــﻪ ﺧــﺪﺍ ﺩﺭ ﺟــﺎﺩﻭﯼ ﺻــﺪﺍﯼ ﺗــﻮ ﻧـﻬـﻔـﺘـﻪ ﺍﺳﺖ ...
ﺗـﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑـﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻣـﺎﺩﺭ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﯽﮔﯿﺮﯼ ...
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭﯼ ، ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﮊﻩ " زن ﺑـﻮﺩﻥ " ﺍﺳﺖ،
ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻠﻂ ﻭ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﻈﺮﯼ ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻔﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ !
ﺑــﺎﺯﻫﻢ ﻗـﻮﯼﺗﺮﺍﺯ ﻗﺒﻞ ،ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽﺯﻧﯽ
ﭼــﺮﺍ ﮐــﻪ ﺧــﺪﺍﻭﻧــﺪ ، ﺗــﻮ ﺭﺍ " زنــــ " ﺁﻓـــﺮﯾـــﺪﻩ ﺍﺳﺖ،
ﻭ ﻫﻤـﯿـﻦ ﺑــــﺮﺍﯼ ﺗـــﻮ ﮐـــﺎﻓـــﯿﺴﺖ.
تعداد صفحات : 14